شما اینجا هستید

گفتگو » خاطره اى از مرحوم آيت اللّه العظمی ميلانى
گروه : گفتگو

كجا رفتند چونان آيت فقيد، فقيه العتره، مرحوم حاج سيّد محمد هادى ميلانى …

چندى قبل فرزند ايشان حجّت الاسلام آقاى حاج سيد محمّد على ميلانى براى من نقل كردند كه وقتى ما كربلا بوديم يك نوع حلواى مخصوصى بود كه من در آن عالم بچگى خيلى دوست داشتم و شرائط هم مناسب تهيّه اش نبود تا آن كه سالى يك نوبت رئيس #بهره_اى‌ها «طايفه اى از اسماعيليه مستعلويه هستند كه در يمن و غرب هندوستان زندگى مى كنند.» به كربلا مى آمد و براى محترمين كربلا هدايايى مى فرستاد. يك روز در زدند نوكر رئيس بهره اى‌ها با طبقى كه روى سرش بود وارد شد، طبق را زمين گذارد. ميان طبق شال بركى بود و هدايائى و از جمله ظرفى از آن حلوا كه من دوست داشتم. من خيلى خوشحال شدم كه شكمى از عزا درمى آورم. طبق را گذاشت تا برود كه ناگهان صداى نعلين مرحوم پدرم به گوش رسيد كه با عجله از پلۀ اطاق كتابخانه پائين آمدند، مردك را صدا زدند و با تندى و عصبانيّت گفتند: بردار طبق را ببر. او هم برداشت و رفت. من خيلى ناراحت شدم كه بعد از مدّتى حلواى مورد علاقه‌ام رسيد، پدرم مانع شد. مدّتى گذشت، روزى مرحوم پدرم به من گفت: پسرجان، من از موسى بن جعفر عليه السّلام خجالت مى كشم كه هديه كسى را كه معتقد به امامت او نيست قبول كنم. رحمت خدا بر اين مرزبانان، درود خدا بر اين سنگرداران، صلوات پروردگار بر اين شاگردان مكتب جعفر بن محمد عليه السّلام و سلام بر اين غيوران كه غيرتشان در طول تاريخ حافظ عقايد حقّه بوده است.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -